نوای زمستان
هم بازی من اسـت هنوز آن عروسـکت
با ایـنـکـه پـیر گشـت بدون تو کـودکــت
از جیـک جیـک صبـح الی قـار قـار عصـر
یادش بـخـــیـر بازی سلطــان و دلقکـت
از کـودکـی مـرام بـزرگـــانه داشـتـــــی
چندان که هیچ دیــده نمی دید کوچکت
حتی کـلاغ بـاغ تو بودن قشنــــــگ بود
گاهی اگر حسود نمی شد مترســـکت
سهــم من از تو زمزمــه ای بود در کلام
با خویش از زبان تو : « شاعر مبارکت »